سارا ممانی
سارا بهمعنی شاهزاده خانم و زن بلندمرتبه و در زبان فارسی بهمعنای خالص و پاک است. نامش انتخاب پدر و مادرش بود. پدر خوشحال بود و به خود میبالید که دختری به نام سارا دارد. دختری با موهای بور فرفری از شهرستان میانهی استان آذربایجان شرقی. دختری ترک در تاریخ سی بهمن ۱۳۶۲ در خانوادهای خوشبخت به دنیا آمد که بعدها خواهر کوچکتر او این خانواده را چهارنفره کرد. زندگینامهی سارا پر از داستانهاییست که بیانش در یک پاراگراف نمیگنجد.
از زمانی میگوییم که او در رشتهی مهندسی عمران دانشگاه تبریز در مقطع کارشناسی و در رشتهی مهندسی ژئوتکنیک و سپس در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس تحصیلاتش را تکمیل کرد. بعد از آن در شرکت مهندسی مشاور رهاب مشغول به فعالیت شد.
او تصمیم مهاجرت را زمانی گرفت که تحصیلات ارشدش را سپری میکرد و همزمان با تحصیلاتش، کلاسهای فرانسه و نوشتن مقاله و چاپ کتابهای آموزشی به همراه اساتیدش را آغاز کرد.
او علاقهی زیادی به پیشرفت داشت و آنقدر فعال و پرانگیزه بود که در کنار آموزشهای متنوع، به آموزش دادن و کار در شرکت، و همچنین کمک به کودکان بیسرپرست و نیازمند نیز میپرداخت. او بعد از اتمام کلاسهای فرانسه برای مهاجرت به دو کشور اقدام کرده بود؛ اول امریکا و بعد کانادا.
طولی نکشید که برای تحصیل در مقطع دکترا به ایالت داکوتای شمالی دانشگاه فاراگو عازم شد. بعد از چند ماه اقامت در امریکا، چون برای مهاجرت به کانادا نیز پذیرفته شده بود، در نهایت کشور کانادا را برای ادامه زندگی ترجیح داد. استاد یزدان پناه که در دورهی دکترا همراهش بود تشویقش کرد راهی را برود که دوست دارد، و سارا راهی مونترال شد.
با علاقهی فراوانش به کسب علم و دانش و صنعت هوافضا، برای ادامهی تحصیل در دانشگاه کونکوردیا مونترال در رشتهی مکانیک و هوافضا دست به یک تجربهی جدید زد و رشته اش را به کل تغییر داد. همیشه به گفته خودش از یادگیری لذت میبرد، خصوصا رشتهای که تا بهحال تجربهای از آن نداشت.
او مراحل سختی را طی کرد تا بیاموزد ولی هیچوقت سخن از سختی راه نکرد و در شرایط و شرکتهای مختلف مشغول به کار میشد تا تجربههای تازه کسب کند و بهترین شود.
در دورهی تحصیلات ارشدش در دانشگاه کونکوردیا بود که با سیاووش آشنا شد و همیشه از مهربانی و فداکای های او برای دوستانش میگفت. وقتی که با او صحبت می کردم در حال ترسیم آیندهاش بود. در کجا، با چه امکاناتی و به چه شکلی. سارا از ترسیم آینده و جان دادن به آن بوسیله یادداشتهای روزانهاش لذت میبرد. میتوانست ساعتها در برنامههای آیندهاش غرق شود و مشغولتر از همیشه به نظر بیاد، آنقدر که سیاوش همیشه این حالت سارا را وصف میکرد.
سارا و سیاووش زوج متفاوتی بودند. کسی نمیتوانست برای آنها و تصمیماتشان نظری بدهد و بعد از یکی شدنشان، از پله های از قبل ترسیم شده یک به یک بالا میرفتند.
سارا با پشتکار زیاد در کنار پروفسور “هُوا” بهعنوان دستیار آموزشی فعالیت میکرد.
او در شرکتهای زیادی به عنوان کارآموز مشغول به کار شد. به گفتهی خودش اگر در این شرکتها طولانی مدت کار نکرد، ولی تجربهی مفیدی کسب کرد.
سارا برای کار به تورنتو نیز سفر کرد ولی در آخر به مونترال بازگشت. آخرین رزومههای کاری او در شرکت زیمنس، بلفلایت، پرت اند ویتنی و بسنوو بود.
او همچنین توانست جوایز تحصیلی از هیدروکبک و بورسیه تحصیلی اِنزِرک از دانشگاه مک گیل کانادا کسب کند که ثمرهی تلاش و پشتکارش بود. به علاوه بر پیشبرد فعالیتهای صنعتی، چاپ مقالات مختلف علمی و پژوهشی و انجام فعالیتهای داوطلبانه علاقه زیادی داشت.
در نهایت برگ آخر دفتر زندگی سارا در حالی بسته شد که در شغل مورد علاقهاش در بزرگترین شرکت صنعت هوافضای کانادا، شرکت بمباردیر بود.
فایل صوتی موجود نیست